هفت سال بدون ناصریا

امروز 29 آذر سالروز فوت «ناصر عبداللهی»:
هفت سال بدون ناصریا...
موسیقی ما - صبح امروز که خورشید طلوع کرد، هفتمین سال است که صدای ناصر عبدالهی به گوش نرسیده است. هفتمین یلدا را بدون حضور او سپری می‌کنیم اما همچنان یادش در ذهن ها جاودانه است. چه بی‌ریا و چه ساده صحبت می کرد، با چه گرمای خاصی از جنوب و مردمان میهمان نوازش می‌گفت، چه حالی می‌شد زمانی که از زادگاهش صحبت می‌شد، چه زیبا می‌شد تبسمش در هنگام ادا کردن گویش محلی. چه باید کرد وقتی به اطراف خود می نگریم اما او دیگر نیست در میانمان.
امروز، 29 آذرماه، هفتمین سالروز درگذشت ناصر عبدالهی است. درست هفت سال پیش در چنین روزی بود که در فضای مصلی قدس بندرعباس چیزی جز حزن و اندوه دیده نمی‌شد. مشتاقانی که از گوشه گوشه نقاط کشور برای آخرین وداع با صدای ماندگار جنوب خود را به بندرعباس، دیار همیشگی ناصریا رسانده بودند. از کودک و پیر، از زن و مرد، از دانشجو و کارمند و... در کنار هم با چشمانی خیس از دست دادن ناصر عبداللهی را باور نداشتند. این هنرمند، بامداد سوم آذرماه 85 در بیمارستان خلیج فارس بندرعباس به دلیل مشکلات کلیوی و از کار افتادن کلیه‌ ای که عنوان شد، بستری شد و سپس به کما رفت. بعد از چند روز هم به بیمارستان شهید محمدی بندرعباس، منتقل و در بخش ICU این بیمارستان بستری شد و سرانجام یک هفته‌ی بعد به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد تهران منتقل شد. وی، ظهر روز 29 آذر در حالی‌که تنها 37 سال داشت به دیار باقی شتافت و در زادگاهش بندرعباس به خاک سپرده شد. محمد علی بهمنی در پی درگذشت ناصر عبداللهی همان سال درباره‌ی فعالیت هنری این خواننده و آهنگساز گفته بود:«شناخت او روی شعر خوب بود و این واقعیتی است که باید به آن اعتراف کرد.» بهمنی خاطرنشان کرده بود: «او انسانی بود که موسیقی را خوب می‌شناخت، صدای خوبی داشت و حیف شد، می‌توانست این صدا رساتر بماند؛ اما دریغ!»

ناصر عبداللهی، دهم دی‌ماه 1349 در بندرعباس به دنیا آمد و تحصیلات خود را در بندرعباس گذراند و فعالیت‌های هنری خود را از سال‌های نوجوانی در صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و امور تربیتی استان هرمزگان آغاز کرد. وی، کار حرفه‌ای را به طور جدی از سال ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز کرد. در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلی بهمنی، شاعر هرمزگانی و دوست نزدیکش، وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد، پس از آن آلبوم‌های ناصر را، این انتشارات ضبط و منتشر کرد. او چهاربرادر و یک خواهر دارد. ناصر در هیجده سالگی با "فهیمه غفوری" اهل بندرعباس، ازدواج کرد و حاصل آن سه فرزند (دو پسر و یک دختر) به نامهای نوید، نازنین و نامی است. نینا فرزند چهارم ناصر حاصل ازدواج او با "فاطمه فهیمی" است. عبدالهی در ترانه‌های خود از کسی تقلید نمی‌کرد و صدایی منحصر به فرد داشت. بیشتر اشعار ترانه‌های او از سروده‌های محمدعلی بهمنی بود. در کار موسیقی به گفته خود، تحت تأثیر سبک موسیقی "ابراهیم منصفی" بود.
طوری‌که در سال‌های آغازین کار هنری ترانه‌های منصفی را بازخوانی می‌کرد. پس از ارائه ترانه ناصریا منتقدان عبدالهی گفتند که این کاری اسپانیولی است و از ملودی‌های "جیپسی کینگ" برگرفته شده‌است، اما وی معتقد بود که چنین نیست، و این کار ریتم عربی دارد، ریتمی که بارها با سازهای دیگری نظیر عود، دهل، و دف نواخته شده‌ بود، اما تاکنون هرگز با گیتار نواخته نشده ‌بود، اما عبدالهی این کار را انجام داد. ملودی ترانهٔ ناصریا سال ۱۳۷۶ ساخته شد. شعر این آهنگ به گویش بندری است و به گفته عبداللهی، هدف از ساخت آن اعتراض ضد ظلم در جهان و نیز همدردی با ستمدیدگان جهان بوده ‌است.
بر اساس متن شعر ناصریا اگر کسی قصد یاری مظلومی را داشته‌ باشد پس از تحمل سختی بسیار و دشواری‌های این راه در پایان پیروز خواهد شد. او با خوانندن ترانه‌ای به نام «ناصریا» به شهرت دست یافت و از جمله آلبوم‌های او می‌توان به «عشق است»، «دوستت دارم»، «غزلک» و «بوی شرجی» اشاره کرد. این هنرمند همچنین ترانه‌هایی را درباره ائمه اطهار اجرا کرده که از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به «یا فاطمه بنت نبی» اشاره کرد.

شعری با گویش بومی که بر مزار ناصر خودنمایی می‌کند، به خوبی علاقه ناصریا را به بندرعباس و طرفدارانش نشان می‌دهد: بی تو ای بود و نبودم عمر یک لحظه بسن پهنه‌ی وسیع عالم بی‌تو بی‌مه قفسن

***ناصریا***
از او لحظه‌ای که قلبم بی خو قابل ایدونست دگه دل به غیر تو دلبسته باطل ایدونست

***ناصریا***
بی مه آواز خونت از تو خوندن آرزون هنرآفرین حضورت به ای عاشق آبرون

***ناصریا***
حنجرم اگیت اگه هزار دونگم بکنی اگه تو صدا ننینی موا گنگم بکنی

***ناصریا***
هرکه طالب صدامن تو صدا دنبال تون(خدا) بی تو از صدا شواتن در پی وصال تون

***ناصریا***
این هنرمند در بخش‌هایی از گفت‌وگویی مفصلی که در سال 80 در «کتاب ستارگان موسیقی پاپ» منتشر شد در ابتدا به تولدش در بندرعباس اشاره کرده و گفته بود: «دهم دی ماه سال 1349، ساعت 10 صبح، درشهر بندرعباس متولد شدم؛ در یک خانواده‌ی ساده، معتقد و هنردوست. یک خواهر و چهار برادر دارم و فرزند سوم خانواده‌ام. پدرم همواره احیا کننده‌ی موسیقی در خانه‌ی ما بود و درکنار تشویق ما برای پرداختن به موسیقی، قرآن را نیز سفارش می‌کرد و آن را با صوتی خوش تلاوت می‌کرد.»
عبداللهی درباره‌ی سال‌های نوجوانی‌اش هم می‌گفت: «تحصیلات خود را در بندرعباس گذرانده‌ام و از سال‌های نوجوانی در صدا و سیما، در حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی و امور تربیتی استان هرمزگان فعالیت‌های هنری خود را با اجرای برنامه‌های هنری و فرهنگی آغاز کردم. باید بگویم که در خانواده‌ای هنر دوست زاده شده‌ام و از همین رو تک تک افراد خانواده‌ام همواره در این زمینه حامی و مشوق من بوده‌اند.»
این هنرمند یادآور شده بود: «از هنگام کودکی تا زمان حاضر، ارتباطم با موسیقی به هیچ وجه قطع نشده است و می‌توانم بگویم که نخستین استادم در این زمینه، برادر بزرگ آقای "محمد طیب عبداللهی" بوده است. او به ساز ملودیکا مسلط بود و آن را به خوبی می‌نواخت. هنگامی که او سرگرم نواختن بود، ‌من با حرص و ولع عجیبی به انگشتانش خیره می‌شدم و با چشم و گوش فواصل موسیقیایی را درک می‌کردم و به خاطر می‌سپردم، از اینجا بود که با یک ساز واقعی آشنا شدم، هر روز که می‌گذشت، تشنگی‌ام بیشتر و عشق من به ساز و موسیقی افزون‌تر می‌شد. »
ناصر عبداللهی در پاسخ به اینکه چرا پاپ را انتخاب کرده است، گفته بود:«همانگونه که می‌دانید سبک‌های گوناگونی در موسیقی وجود دارد و هر کسی هم به فراخور ویژگی‌های فردی و شخصیتی‌اش به یک یا چند گونه از این سبک‌ها علاقه‌ی بیشتری پیدا می‌کند. من هم از این قاعده مستثنی نبوده‌ام و طبعم بیشتر پذیرای موسیقی پاپ بود.» این هنرمند معتقد بود: «موسیقی پاپ ایرانی، حرکت نوین و تازه‌ای است که پویایی دارد و به جرات می‌توان اذعان کرد که روند این حرکت تا بدین جا خوب بوده و توانسته است جایگاه ویژه‌ای میان جوان‌ها ایجاد کند. این حرکت در راستای مقابله با تهاجم فرهنگی موفق بوده است و امیدوارم که سیر صعودی این هنر، خدای ناکرده به حرکتی نزولی بدل نشود.» زنده یاد ناصرعبداللهی معتقد بود برای پیشبرد موسیقی پاپ باید موارد زیر را در دستور کار قرارداد:« نظارت دقیق و کارشناسانه‌ در مورد این سبک، تبلیغ گسترده برای شناساندن جایگاه واقعی این سبک به مردم، سرمایه‌گذاری یا اعطای وام به هنرمندان مستعد و کارآمدی که توانایی مالی برای ارائه اثر خوب را ندارند. نقطه ضعف موسیقی پاپ این است که بستر مشخصی ندارد و از هم گسیخته است و نقطه‌ی قوت آن نزدیک بودن به سلیقه و خواسته‌های جوان ایرانی است که بخش عمده‌ای از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهد.»
این هنرمند در توصیه‌اش به هنرمندان جوان هم گفته بود:«جوانهای علاقه‌مند به کار در عرصه‌ی موسیقی پاپ، ابتدا باید مطمئن شوند که آیا واقعا به این نوع موسیقی علاقه‌مند هستند و یا فقط برای رسیدن به شهرت و معروفیت قصد فعالیت در این سبک از موسیقی را دارند. اگر صرفا به مورد دوم (شهرت) علاقه‌مند هستند، بهتر است که به دنبال این کار نیایند، چرا که به بیراهه خواهند رفت. اما اگر واقعا به این نوع موسیقی علاقه دارند، ابتدا باید با پشتکار‌، عزمی قوی و شکیبایی بسیار گام به جلو بگذارند.»
حال که پس از هفت سال به آن روز می‌نگرم، متوجه می‌شوم که برای هیچ یک از ما ناصر از یادها نرفته و فراموش نشده است، زیرا تا ابد صدای او در خانه‌های تمامی ایرانیان شنیده خواهد شد.
منبع: 
ایسنا
تاریخ انتشار : جمعه 29 آذر 1392 - 00:05

برچسب ها:

عروسک

عروسک

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”

زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا”
پسر ادامه داد: “من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. “بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: “این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: “می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!” او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: “فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است ”
من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: “این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!”
پسر با شادی گفت: “آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!”
بعد رو به من کرد وگفت: “من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟”
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:” بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.
فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: “کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر نا گواری به من داد: “زن جوان دیشب از دنیا رفت.
اصلا نمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود.

ماجرای آفرینش سرود ای ایران

در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی و دیگر متفقین تهران را اشغال کرده بودند،

حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف، از یکی از خیابان های معروف شهر می گذرد.
او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو می شود و سرباز انگلیسی، کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد.

گل گلاب پس از دیدنِ این صحنه، با چشمان اشک آلود به استودیوی روح الله خالقی (موسیقی دان)

می رود و شروع به گریه می کند.

غلامحسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟ او ماجرا را تعریف می کند و می گوید:
کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند ! سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال، می سراید:

ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه ی هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم...

همانجا، خالقی موسیقی آن را می نویسد و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته، تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.

سرود «ای ایران» دقیقا در 27 مهر ماه سال 1323 در تالار دبستان نظامی [دانشکدۀ افسری فعلی] و در حضور جمعی از چهره‌های فعال در موسیقی ایران متولد شد. شعر این سرود را «حسین گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود، و از ویژگی‌های آن، اول این است که تک‌تک واژه‌های به کار رفته در سروده، فارسی است و در هیچیک از ابیات آن کلمه‌ای معرب یا غیر فارسی وجود ندارد. سراسر هر سه بند سرود، سرشار از واژه‌هاى خوش‌تراش فارسى است. زبان پاکیزه‌اى که هیچ واژه بیگانه در آن راه پیدا نکرده است، و با این همه هیچ واژه‌اى نیز در آن مهجور و ناشناخته نیست و دریافت متن را دشوار نمى‌سازد.

دومین ویژگی سرود «ای ایران» در بافت و ساختار شعر آن است، به‌گونه‌ای که تمامی گروه‌های سنی، از کودک تا بزرگ‌سال می‌توانند آن را اجرا کنند. همین ویژگی سبب شده تا این سرود در تمامی مراکز آموزشی و حتی کودکستان‌ها قابلیت اجرا داشته باشد.

و بالاخره سومین ویژگی‌ای که برای این سرود قائل شده‌اند، فراگیری این سرود به لحاظ امکانات اجرایی است که به هر گروه یا فرد، امکان می‌دهد تا بدون ساز و آلات و ادوات موسیقی نیز بتوان آن را اجرا کنند.

آهنگ این سرود که در آواز دشتی خلق شده، از ساخته‌های ماندگار «روح‌الله خالقی» است. ملودی اصلی و پایه‌ای کار، از برخی نغمه‌های موسیقی بختیاری که از فضایی حماسی برخوردار است، گرفته شده.

این سرود در اجرای نخست خود به‌صورت کر خوانده شد. اما ساختار محکم شعر و موسیقی آن سبب شد تا در دهه‌های بعد خوانندگان مطرحی همانند «غلامحسین بنان» و نیز «اسفندیار قره‌باغی» آن را به‌صورت تک‌خوانی هم اجرا کنند.


ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما


سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما


ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون ، شد پیشه ام
دور از تو نیست ، اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما